ایشون از اول، از بقیه ضعیفتر و ترسوتر بود و همین باعث شد بقیه برن پی زندگیشون، ولی ایشون بمونه پیش ما و مشعوفمون کنه. مهربونه، بامزهس، صبور و آرومه و تو حال خودشه. یهوقتایی میره دور و اطراف خونه چرخ میزنه و برمیگرده، ولی بیشتر مواقع تو خونهس. صبح زود میاد پشت در حیاط سلام میکنه و بعد آفتاب که زد، لم میده توی آفتاب و میخوابه. شبا میاد پشت پنجره و ما رو نگاه میکنه و حرف میزنه و وقتی خوابش گرفت میره میخوابه. ظهرا که میرم تو حیاط تا آفتاب بگیرم، میاد دورم میچرخه و بازی میکنه. یوقتایی هم انگار تو فکر باشه میشینه و به یهجایی خیره میشه. کلا موجود جذاب و شیرینیه. خوشحالم که هست.
عاشق خداوند حتی اگر وارد میخانه شود، آنجا نمازخانه میشود، اما اگر دائمالخمری وارد نمازخانه شود، آنجا میخانه میشود. در این دنیا هر کاری کنیم، به نیت ما وابسته است.
📖 ملت عشق
🖋️ الیف شافاک
روحت شاد مرد بزرگ🖤
کمکم جمع بزرگان داره اونطرف شلوغتر میشه. ما هم بچه یتیمانیم که باید با یادشون خوش باشیم.
پ.ن: استاد وصیت کردن، کنار مزار فردوسی به خاک سپرده بشن.
🔴نوبل شیمی۲۰۲۰ به کاشفان کریسپر اهدا شد (اگه یادتون باشه، توی پست تراریخته راجع به فناوری جدید کریسپر یه توضیح مختصری دادم).
امانوئل شارپنتیه و جنیفر دودنا، به پاس توسعهی فناوری ویرایش ژن کریسپر که امروزه تقریبا در تمامیعلوم کاربرد دارد، جایزهٔ نوبل شیمی۲۰۲۰ را از آن خود کردند.
جایزه نوبل امسال در شاخهٔ شیمیبه پاس کشف سامانه ویرایش ژن کریسپر کس 9 (CRISPR/Cas9) به دو دانشمند زن زیستشناس اهدا شد. کریسپر به دانشمندان امکان داده است برای نخستینبار تغییرات دقیق را در DNA یا مولکول کشیدهای اعمال کنند که دربردارندهٔ کد حیات برای بسیاری از موجودات زنده ازجمله انسان است. جایزهٔ نوبل شیمیبین امانوئل شارپنتیه، مدیر واحد علوم پاتوژنها در موسسهٔ ماکس پلانک در برلین و جنیفر دودنا، استاد تمام بیوشیمیدر دانشگاه کالیفرنیا در برکلی تقسیم خواهد شد.
پژوهشگران گیاهشناس از ابزار کریسپر که اغلب با عنوان قیچی ژنتیکی دقیق شناخته میشود، برای توسعهٔ محصولاتی زراعی استفاده میکنند که دربرابر آفات و خشکسالی مقاوم باشند. این روش در پزشکی در کارآزماییهای بالینی درمانهای جدید سرطان کاربرد دارد و پژوهشگران درتلاش هستند تا از آن برای درمان برخی بیماریهای ارثی بهره بگیرند.
همه ماجراها کرونا یه طرف، این کلیپای کلاسای مجازی یه طرف. خیلی خندهداره:) ببین! من اگه الان شوهر کرده بودم، بهجای خندیدن به این کلیپا باید از دست بچهم زار میزدم. بعد میگن چرا مجردی!:)
همانا در مجردی فضیلتهایی است که در اپسیلون ثانیهٔ متأهلی نیست. قال اوج (علیهالسلام)
اولینبار که با این موضوع آشنا شدم یازدهساله بودم. از تلویزیون یه فیلمیپخش شد به اسم « هدیهٔ نیکولاس» که براساس داستان واقعی بود. بیستوشش سال پیش یه خانوادهٔ چهارنفرهٔ آمریکایی که یه دختر و یه پسر (نیکولاس) داشتن برای تعطیلات به ایتالیا سفر میکنن. یه شب که با ماشین داشتن توی اتوبان حرکت میکردن، یه ماشین دیگه که گویا قصد ترور یه نفر رو داشته، ماشین خانوادهٔ نیکولاس رو با ماشین اون فرد اشتباه میگیره و مزاحمشون میشه و به سمتشون تیراندازی میکنه. البته پدر نیکولاس موفق میشه از دستشون فرار کنه، ولی وقتی میرسن هتل و سعی میکنن نیکولاس رو بیدار کنن، متوجه میشن سرش خونیه و میفهمن گلوله از در رد شده و به نیکولاس خورده. خلاصه که در اثر ضربه، نیکولاس دچار مرگ مغزی میشه و دکترها به پدر و مادرش پیشنهاد میدن اعضاشو اهدا کنن. بعد از چند روزِ سخت، بالاخره تصمیم میگیرن اعضاشو اهدا کنن و با اینکار جون هفت نفر رو نجات میدن.
ایتالیا در اون زمان در قعر فهرست کشورهای اروپایی از نظر اهدای اعضای بدن قرار داشت و بعد از این ماجرا ناگهان به بالای جدول صعود کرد. در هیچ کشوری روند اهدای اعضای بدن سه برابر نشده.
در سال ۱۹۹۳، یک سال قبل از اینکه به نیکولاس تیراندازی بشه، تعداد اهداکنندگان اعضای بدن ۶نفر در یک میلیون نفر بود که این آمار در سال ۲۰۰۶ به ۲۰ نفر در هر میلیون نفر رسید. در همین حال در سال ۱۹۹۹ ایتالیا به سیستمیروآورد که در اون، در صورت مرگ هر فرد، به صورت خودکار اعضای بدنش اهدا میشه، مگه اینکه قبلاً فردی اعلام کرده باشه که مایل به اهدای عضو نیست.
فیلمش خیلی روی من تأثیر گذاشت و برای همیشه گوشهٔ ذهنم موند (توصیه میکنم ببینید). خلاصه که از اون زمان منم آرزوم شد که مرگم از نوع مرگ مغزی باشه تا اعضام اهدا بشه. فکر کنم دبیرستان هم بودم که با برادرم رفتیم توی سایت اهدا و ثبت نام کردیم و چند روز بعد کارتمون اومد.
من معتقدم این جسمیهم که به ما داده شده، یه امانته و حیفه که بعد از مرگ خوراک کرمها بشه. به نظر من کسانی که برای اهدا عضو انتخاب میشن، آدمایی هستن که برای تداوم زندگی روی زمین انتخاب شدن و قطعا هرکسی چنین سعادتی نداره. جسم این آدما مثل بذرهای زندگیه که هرجا کاشته بشه یه درخت جدید رشد میکنه. خلاصه که مرگ در خونهٔ همه خوابیده، چه بهتر که با مرگمون هم بتونیم به کسانی کمک کرده باشیم.🌱
از گوشدادن به دردِدل آدما خسته نمیشما، اتفاقا خوشحال میشم باعث سبکشدن یه آدم بشم، ولی کاش اون دردِدل یه چیز ساده و کودکانه، مثل بحث با مادرشوهر و همسایهٔ فوضول و امثالهم نباشه، که دلم میخواد جیغ بزنم و فرار کنم. یه چیزی باشه که آدم هی نگه، واااای کاش تمومش میکرد!
+ امام جمعه اصفهان گفته: «جامعه رو برای بیحجابها ناامن کنیم». الان دوباره چهارتا خشکمغز جوگیر میشن میرن تو صورت دخترا اسید میپاشن.
_ خب منظورش ناامنی جسمیکه نبوده!
+مامااااان!! میگه ناامن کنید، حالا جسمییا روانی! چرا باید جامعه رو ناامن کنن؟
_ آهان نه راس میگی، اشتباهه!
پ.ن: یه چیزی بگم. مامان بابای من اصلا دیگه اخبار و اینا نمیبینن. بعد من گاهی از عمد گفتههای مسئولا رو میگم ببینم چه برداشتی میکنن. بلااستثنا هم ماستمالیش میکنن (یه استادی داشتیم میگفت ماستمالیزیشن سمبلیزیشن). اصلا تعجب نمیکنم که چرا این نسل انقلاب کردن. علتش همین سادگی و خوشبینیشون بوده. بعضی وقتا واقعاااا حرصم درمیاد که میبینم بعد از چهل سال خیانت به مردم، بازم این نسل ته دلشون به این مسئولا امید دارن.
با گذر عمر چقدر افکارمون میتونن تغییر کنن! نیمساعتی هست که اومدم تو اتاقم، دراز کشیدم روی تخت، پتو رو هم کشیدم روی خودم و همینجور که دارم توی اینستاگرام میچرخم دارم به فکرای چند سال پیشم فکر میکنم (فکر تو فکر شد). البته شاید تا همین چند ماه پیش هم همینجوری فکر میکردم. نمیتونم دقیق بگم از کی کمرنگ شدن، ولی الان میتونم بگم به این تغییر عقیدهم آگاه شدم. داشتم میگفتم. باوری که چندینسال خیلی ذهنمو درگیر کرده بود، انجامدادن یه کار خاصِ خودم بود. یعنی چی؟ یعنی اینکه میگفتم من نیومدم تو این دنیا که مثل همه زندگی کنم و بعد تبدیل به دو تا تاریخ بشم (تاریخ تولد و مرگ). خیلی سر این قضیه مضطرب بودم که آخرش من قراره چیکار کنم که زندگیم معمولی نباشه یا خودم یه آدم معمولی نباشم؟
راستش الان بهنظرم مضحک میاد این افکار. فکر میکنم اونموقع وسعت دیدم فقط محدود به انسانها بوده. داشتم فقط جامعهٔ بشری رو نگاه میکردم که یه عدهٔ خاصی مثل دانشمندا و هنرمندا اسمشون ماندگار شده و بقیه میان و میرن بدون اینکه بعدها جایی اسمیازشون بیاد.
الان چند قدمیرفتم عقبتر و دارم جامعهٔ بشری رو در کنار طبیعت میبینم، به نقشش در طبیعت و دنیا فکر میکنم و خب برام سؤاله، این کارهایی که اون آدم خاصها انجام دادن، چقدر از نظر طبیعت جالب و بهدردبخور بوده؟ آیا طبیعت از این کارهایی که بشر کرده راضی و خوشحاله یا نه؟ درواقع اینچیزایی که ما بهش میگیم پیشرفت آیا واقعا پیشرفت محسوب میشه؟ مثلا ادیسون لامپ رو اختراع کرد ولی آیا طبیعت خوشحاله که شبها هم روشنتر شده؟ یا مثلا این شهرسازیها و معماریها که خیلی ناهماهنگ با طبیعت شدن، آیا کار خاص و باحالین؟
اگر بشر سعی میکرد، اتفاقا انقدر دنبال کارهای خاص نباشه و به معمولیبودن و طبیعیبودن در کنار طبیعت و دوستبودن باهاش ادامه بده، بهتر نبود؟
راستش خودمم جواب این سؤال آخریو نمیدونم، ولی چیزی که الان در من تغییر کرده اینه: «با وجود اینکه دوست دارم تا آخر عمرم در تکاپو باشم و همیشه در حال رشد باشم، ولی دیگه خاص بودن برام هدف نیست. از معمولیبودن نمیترسم، چون الان فکر میکنم، زمانی از عمرم مفید استفاده کردم که تا تونستم ازش لذت برده باشم، نه وقتی که نیستم کسی یادم کنه! قطعا وقتی آدم نرمال و خوبی باشم و برای آدما خاطرات خوب بسازم، وقتی نباشم به نیکی ازم یاد میکنن، ولی این موضوع انقدر مهم نیست که خود لذت زندگی رو فدای خاصبودن کنم. حس آرامشی که توی معمولیبودن هست، توی خاصبودن نیست، چون خاصبودن وابسته به وجود دیگرانه، یعنی مرتب باید چک کنی که با بقیه فرق داری یا نه و این با خودش اضطراب میآره، ولی دیگه نگم براتون که معمولیبودن و رهاییش چقدر خوبه».
تعداد صفحات : 0