امروز دوستم میگفت برادرش چند روز پیش تا تونسته کتکش زده. گفت دماغش شکسته، تمام بدنش کبوده، چشمش کمیضرب دیده. میگفت همکارام پرسیدن دستات چی شده؟ گفتم پروفن خوردم حساسیت داشتم، گفتن چشمات چی شده، گفتم از خستگی و نخوابیدنه.
هر سری سراغشو میگیرم خبری جز خشونت و بدرفتاری پدر و مادرش و برادرش نیست. به چه جرمی؟ چون دوست داره کار کنه، چون از نظر مالی خیلی موفقه و مستقله، چون ازدواج نمیکنه، چون زمین خریده، چون خونه خریده، چون ... هزارتا دلیل که اگه مربوط به یه پسر بود باعث افتخار خانوادهش بود.
من تقریبا ده سالی هست که باهاش دوستم. خدا شاهده هیچ ایرادی نداره. یه دختر دهه شصتی که صبح زود میره سر کار و عصر خسته و کوفته برمیگرده خونه. تازه کلی هم توی خونه کار میکنه که صدای کسی در نیاد. به قول خودش دلم میسوزه هیچ کار بدی نمیکنه که بگم حداقل تقصیر خودشه.
هیچوقت نتونستم بفهمم واقعا چی توی سر پدر و مادرش میگذره که انقدر اذیتش میکنن. شاید فکر میکنن دختری که مستقل بشه دیگه هرکاری ازش برمیاد و این احساس ترس باعث میشه انقدر بیرحمانه باهاش رفتار کنن. نمیدونم واقعا! دردم از اینه که هیچکاری نمیتونم براش بکنم. امروز وقتی از دستای کبودش عکس فرستاد به معنای واقعی دلم شکست از این بیرحمی. میخواستم بگم تو میتونی بری شکایت کنی و حتی تقاضای دیه کنی تا حساب کار دستشون بیاد، ولی یکم که فکر کردم، دیدم این قانون هیچ حمایتی نمیکنه و خانوادهش جریتر میشن و یه بلایی سرش میارن.
فقط یه شنوندهم و شرمندهم که کاری ازم برنمیاد، ولی میگه همین که هستی برام کافیه. وقتی اینو میگه بدتر دلم میشکنه...